*منور الفکر مکدر میشود*
قربانت گردم
راپرتهایی تواتر شده است شیرین به قاعده شاخه نبات شیراز.
چندی از مسکینان و شیره کشهای بی خانمان به گورستانی پناه آورده بودند و به صلح و صفا در قبرها مفت و مجانی زندگی میکردند و از این همه سر پناه مفتی دعا گوی ذات اقدس همایونی بودند که پنداشتی رعیت و منور الفکر چشم دیدن این همه راحتی و آسایش آنان را نداشتند.
حکایت:دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند دو درویش به یک گلیم.حکماً هزار مسکین در یک گورستان بخسبند و دعا کنند به جان بی همتای قبله عالم.لاکن کجاست رعیت که قدر بداند.که اگر آن یکی حکایت بود این یکی حقیقت
اینطرف یکی از منور الفکرهای سینماتو گرافچی سخت مکدر شده است و کاغذ داده است به رئیس الوزرا عارض شده
است که چرا مسکینان در قبر میخسبند؟؟؟!.قربانت گردم شاید ایشان چشم این را دارند که شیره ایها را به عمارت تخت مرمر سکنی دهیم، حکماً اینان چشم دیدن این سر پناه مفتی و این همه بذل و بخشش ملوکانه را ندارند.
علیایحال راپورت آمده است که جماعت شیره ایها و مسکینان به ضربت باتوم آجان و عسس زنده زنده از گور اخراج شدند .عجالتا مملکت که گل و بلبل بود فقط مانده بود همین گورستانش که پاک و پاکیزه شود که شد.
همچین که از آب منگل سوار درشکه میشدیم یکی از شیرهایهای آن حوالی دامن کمرچین ما را گرفت و عرض کرد:جانم فدای این منورل فکر که برای مسکینان رشید خان شده اند و کاغذ مینویسند حکماً مانده ایم این همه شجاعت را کجای چشم مان بگذریم اما روزی که مرحوم مظلوم ستار بهشتی در سیاه چال خفیه زیر ضربت باتوم و چکمههای خفیه چیها له میشدند ایشان به همین شجاعت به کجا کاغذ دادند؟؟لابد عرض اندام برای آن فقره به اندازه این یکی بی درد سر و شهرت ساز نبود.
فدایت گردم این شیرهای پرت و پلا میگفت شما مکدر نشوید.
جان نثار ذات اقدس همایونی
تلقرافچی
No comments:
Post a Comment